کاربردهای حمد و معنا شناسی آن در قرآن
کاربردهای حمد و معنا شناسی آن در قرآن
نویسنده : مهدی کامران
مقدمه
چکیده
فصل اول: در این فصل سعی شده که در معانی حمد از چند کتب بررسی شود و طبق جمع بندی این نتیجه به دست آمد که حمد در مقابل قدح و ذم و به معنای ستایش در برابر کمال و کار اختیاری زیباست. خواه اثر آن کمال به غیر نیز برسد یا نه و در وصرت وصول به غیر، خواه دریافت کننده همان شخص حامد باشد یا غیر او و چه از صاحبان اندیشه باشد یا از غیر ذوی العقول.
فصل دوم: راجع به فروق حمد با مدح و حمد با شکر میباشد که میتوان راجع به فرق حمد با مدح این را گفت که این دو واژه که دو ریشهی متفاوت دارند، دارای دو مضای مختلف هستند. حمد تنها در برابر صاحب کمالی است که دارای عقل و اندیشه باشد، ولی مدح که در مقابل ذم است دربارهی غیر عاقل نیز به کار میرود، تفاوت دیگر این که حمد تنها در برابر کارهای اختیاری است بر خلاف مدح.
در مورد فرق حمد و شکر گفته شده که شکر که در مقابل کفران است به معنای سپاس در برابر کاری است که اثر آن به غیر برسد و دریافت کننده اثر نیز همان شخص شاکر باشد، بنابراین در شکر هم وصول اثر به غیر نقش دارد و هم اتحاد متنعم و شاکر، در صورتی که هیچ یک از این دو قید در حمد مطرح نیست.
فصل سوم: در این فصل به پیرامون کاربردهای حمد در قرآن و مشتقات آن در قرآن بحث میشود. به عنوان مثال بحث میشود که ((احمد)) به چه معنائی است و پس از جمع بندی به این نتیجه میرسیم که اگر به معنای حامد باشد یعنی حامدتر. یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله حامدترین افراد است و اگر به معنای محمود باشد به این معنا نیست که پیامبر صلی الله علیه و آله محمود همه حتی خداوند میباشد بلکه محمود ما سوی الله است.
قسمت دیگر این فصل راجع به ((مقام محمود)) بحث میشود. مقام محمود مقامیاست که اگر انسان بدان مقام برسد نه تنها بالعرض مبدأ فیض میشود و خیر او به دیگران میرسد بلکه بالعرض از نقص نیز میدهد و در نزاهت از عیب نیز مظهر ((هوالحمید)) میشود.
در قسمتی دیگر راجع به همراهی حمد با تسبیح بحث شده که علت این همراهی این است که انسانی که خدا را حمد میکند به اندازهی شناخت خود او را حمد میکند لذا ابتدا باید خدا را منزه از حمد خود بداند و بعد خداوند را حمد کند.
فصل چهارم: نکاتی پیرامون حمد: که شامل چهار بخش میباشد:
بخش اول: راجع به انحصار محمودیت در خدای سبحان بحث میشود و براهینی چند ارائه میگردد . به عنوان نمونه یک برهان ذکر میشود: حمد در برابر نعمت است و چون منعم حقیقی و بالذات خداوند متعال میباشد و همهی نعمتها با واسطه از آن اوست پس محمود حقیقی تنها اوست.
بخش دوم: در مورد انحصار حامدیت در خداوند متعال بحث میشود و دو برهان اقامه میشود که بر یک نمونه اشاره میشود: براساس توحید افعالی، هر کس خدا را حمد میکند آیتی از آیات و مظهری از مظاهر او به شمار میرود. از این رو حمد حامدان مظهر حمد خداست. یعنی اولاً و بالذات خداوند حامد است و ثانیاً و بالعرض مظاهر او.
بخش سوم: پیرامون اهمیت حمد الهی بحث میشود و این که حمد الهی آن قدر اهمیت دارد که انسان اگر حامد نباشد، انسان نیست زیرا بنابر دعای اول صحیفه سجادیه فصل مقوم انسانیت انسان به حامد بودن اوست.
بخش چهارم: در این بخش اقسام حمد الهی تعریف شده که حمد الهی یا تکوینی است ، یعنی همهی هستی بدون استثناء حمد کنندهی خدای سبحان هستند یا حمد الهی تشریعی است. مقصود از حمد تشریعی حمدی است که از ناحیهی شرع تکلیف میشود و قهراً در آن اختیار شرط است. یعنی صاحبان اراده به حمد الهی دعوت شده اند؛ عده ای خدا را ستایش میکنند و عده ای تمرّد میورزند.
فصل اول : معنای حمد
در نهج البلاغه آمده ((اطلع الله علیهم فیه فَرضی سعیهم و حمد مقامهم)) (خطبه 220) خدا به آنها توجه کرد، از سعیشان خشنود و مقامشان را ستود و در حکمت 31 نهج البلاغه آمده ((فَذَمَّها رجالٌ غداة النّدامة و حمدها آخرون یومَ القیامة )) دنیا را مردانی در صباح پشیمانی ذم کردند و مردان دیگری روز قیامت آن را ستودند.
تدبر در استعمال واژهی حمد نشان میدهد که حمد به معنای ستودن، ستایش، ثناگوئی، مدح و تعریف کردن است.(5)
در کتاب التحقیق آمده که حمد در مقابل ذم است و حمد ملازم تسبیح است . همانطور که نسبت دادن ثبوتیه به خداوند متعال ملازم نفی صفات سلبیه میباشد و به همین لحاظ مقارن هم ذکر میشوند(6) ((فسبح بحمد ربک)) (بقره / 30)
الحمدالله: در این جا باید بگوئیم که ما لغتی در فارسی نداریم که ترجمان کلمهی حمد باشد البته دو کلمه است که نزدیک به معنای حمد است و آنها در فارسی معادل دارند و معمولاً برای ترجمهی حمد از معادل آنها استفاده میشود. یکی مدح که معادل ستایش است و دیگری شکر که به سپاس ترجمه میشود. ولی هیچ کدام به تنهایی رسانندهی معنای حمد نیست. کلمهی مدح نزدیک به حمد است. مدح به معنای ستایش است، ستایش از احساسهای مخصوص انسانی است، یعنی این انسان است که دارای این درجه از ادراک و احساس است که وقتی در مقابل جمال و جلال، زیبائی و بها، قرار میگیرد، این احساس به صورت عکسالعمل در او پیدا میشود که او را ستایش کند. این احساس در حیوان نیست. حیوان نه آن کمال و جلال و عظمت را درک میکند و نه قدرت دارد که ستایشگر این اوصاف باشد. احساس پاک دیگری در انسان وجود دارد که باز از امتیازات انسان است که آن را ((سپاس گذاری)) میگویند و ترجمهی کلمهی شکر است و آن در وقتی است که از ناحیهی کسی به انسان خیری برسد. انسانیت اقتضا میکند که نسبت به او اظهار امتنان نماید. حمد نه مدح خالص است و نه سپاسگذاری خالص. میتوان گفت اگر هر دو را با هم ترکیب کنیم حمد است. یعنی مقامیکه هم لایق ستایش است و هم لایق سپاسگذاری است. به دلیل احسانها و نیکیها که از ناحیهی او رسیده است. آنجاست که کلمهی حمد به کار میرود.
حمد در مقابل قدح و ذم و به معنای ستایش در برابر کمال و کار اختیاری زیباست. خواه اثر آن کمال به غیر نیز برسد و در صورت وصول به غیر خواه دریافت کننده همان شخص حامد باشد یا غیر او و چه از صاحبان اندیشه باشد یا از غیر ذوی العقول.
حمد خدای سبحان نیز در برابر اسمای حسنای جمالی یا جلالی اوست خواه این اسماء کمالاتی باشد که اثر آن به غیر نیز میرسد، همانند خالقیت و راقیّت یا به غیر نمیرسد. مانند تجرد از ماده و ماهیت و چه به لحاظ کلمات تکوینیاش: ((الحمد لله الذی خلق السموات والأرض)) (انعام / 1) و چه به لحاظ کلمات تدوینیاش: ((الحمدالله الذی أنزل علی عبده الکتاب)) (کهف / 1 ) در کتاب مفردات راغب هم حمد به همین معنائی که گفته شد تعریف شده است.
فصل دوم : فرق حمد با مدح و شکر
1- فرق حمد با مدح
گاهی انسان مدح میشود به طول قامتش، همانطور که مدح میشود به بذل مال و سخاءش و علمش و حمد در مورد دومیاست نه اولی. پس هر حمدی مدح است ولی هر مدحی حمد نیست. (9)
مشهور است که حمد و مدح همتا و همانند است. همان گونه که دو واژهی مقابل اینها، قدح و هجو نیز همتا و همانند هستند. ولی این دو واژه که دو ریشهی متفاوت دارند دارای دو معنای مختلف است و از این رو از نظر کاربرد و مورد استعمال نیز یکسان نیستند. حمد تنها در برابر صاحب کمالی است که دارای عقل و اندیشه باشد ولی مدح که در مقابل ذم است درباره غیر عاقل نیز به کار میرود. مثلاً دربارهی گوهری زیبا و ارزشمند میتوان گفت ممدوح است ولی نمیتوان گفت محمود است.
تفاوت دیگر حمد و مدح آن است که حمد تنها در برابر کارهای اختیاری است، مثلاً بلندی قامت و زیبائی چهره در انسان با این که اختیاری نیست قابل مدح است ولی قابل حمد نیست. برخلاف انفاق و علم آموزی او که هم ممدوح است و هم محمود. پس هر حمدی مدح است. اما چنین نیست که هر مدحی حمد باشد. (10)
با توجه به نظرات گفته شده میتوان به این نتیجه رسید که حمد یعنی همین که به کسی آفرین یا درود میگوئیم. منتها با دو قید:
1- تا زیبایی نباشد حمد گفتن غیر منصفانه است.
2- بر هر زیبایی نمیتوان کسی را حمد کرد.
اگر کسی چشم زیبایی دارد نمیتوان او را حمد کرد. حمد بر پدیدهی زیبایی است که شخص ایجاد کنندهی آن باشد. گاه ما کسی را ستایش میکنیم با این که کار زیبایی انجام نداده این همان تملق گفتن است. تملق را حمد نمیگویند میتوان مدح گفت اما حمد نیست. حمد و مدح ریشهی آنها یکی است ولی مضا تفاوت دارد. اگر زیبایی را که از خود شخص نیست توصیف کنید این مدح است. مثلاً چشم زیبایی دارد. کسی که چنین کاری میکند را مداح میگویند. مداحی در اسلام پسندیده نیست. یعنی کسی که صفتی را ندارد یا کاری نکرده یا صفتی دارد ولی از خودش نیست و ما او را مدح میکنیم. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند (( احثوا التراب فی وجوه المداحین)). اگر کسی یک صفتی دارد مثلاً استعدادی دارد و به جامعه خدمت کرده این جا باید ستایش شود و نام آن مدح نیست بلکه حمد است. اسلام از ما خواسته که دیگران را حمد کنیم ((من لم یحمد الناس لم یحمد الله)) کسی که ثنای مردم را نگوید ثنای خدا را نکرده.
2- فرق شکر و حمد:
با توجه به این معنا میتوان گفت: شکر که در مقابل کفران است به معنای سپاس در برابر کاری است که اثر آن به غیر برسد و دریافت کننده اثر نیز همان شخص شاکر باشد، بنابراین در شکر هم وصول اثر به غیر نقش دارد و هم اتحاد متنعم و شاکر در صورتی که هیچ یک از این دو قید در حمد مطرح نیست و از این رو شکر از دو جهت اخص از حمد است و هر شکری حمد است ولی چنین نیست که هر حمدی شکر باشد.
آن چه در فرق بین شکر و حمد گفته شد سخنان اهل لغت بود اما با عنایت به کاربردهای قرآنی واژهی شکر باید گفت : وصول اثر نعمت و کمال به غیر مقوم شکر نیست وگرنه اطلاق شاکر بر خدای سبحان مجاز است.
توضیح این که شاکر بودن گاهی به برخی از اسمای حق اسناد داده میشود و مراد از آن تأثیر اسمای الهی در یکدیگر است در این صورت قید وصول اثر به غیر میتواند در قوام شکر نقش داشته باشد. اما اگر شاکر بودن به ذات خداوند که کامل محض و غنی صرف است اسناد داده شد، وصول اثر نقشی در گوهر شکر ندارد. زیرا ذات خدای سبحان نه تنها به غیر خود نیازمند و از او متأثر نیست که به خود نیز نیازمند نیست و از خود نیز اثر نمیپذیرد. (12)
((الهی أنت الغنی بذاتک أن یصل الیک النفع منک فکیف لا تکون غنیّاً عنّی)) (13)
فصل سوم: کاربردهای حمد در قرآن
و آخر دعواهم أن الحمد لله رب العالمین ( 10 / یونس )
الحمدلله الذی وهب لی علی الکبر اسماعیل و اسحاق ( 39 / ابراهیم )
فسبح بحمد ربک و کن من الساجدین ( 98 حجر )
یحمدوا : و یحبون أن یُحمَدوا بما لَم یفعلوا ( 88 / آل عمران )
الحامدون : التائبون العابدون الحامدون ( 112 / توبه )
محموداً : و من الیل فتهجد به نافلة لک عَسی أن یبعثک ربّک مقاماً محموداً ( 79 / اسراء )
حمید : و لستم بآخذیه الاّ أن تغضموا فیه واعلموا أن انه غنّیٌ حمید. ( بقره / 2 7 )
حمیداً : فان لله ما فی السموات و ما فی الارض و کان انه غنیاً حمیداً ( 131 / نساء )
أحمد : و مبشراً برسولٍ یأتی من بعدی اسمه أحمد ( 6 / صف )
محمد صلی الله علیه و آله : و ما محمد الاّ رسول قد خلت من قبله الرسل ( 144 / آل عمران )(14)
حمید : ممکن است به معنای فاعل باشد یعنی ستاینده و ممکن است به معنای مفعول باشد و آن از اسماء حسنی است و هفده بار در قرآن آمده است (( و اعلموا أنّ غنی حمید )) (بقره / 2 7 ). بدانید خدا بی نیاز و ستوده است یا بدانید خدا بی نیاز و ستاینده است و اعمال بنده را میستاید ولی معنای اول بهتر است.
محمد صلی الله علیه و آله : جوهری گوید ((المحمد الذی کثرت خصاله المحموده)). اقرب الموارد نیز عین این جمله را دارد. در مجمع زیر آیهی 144 آل عمران گوید : محمد یعنی جامع تمام محامد. زیرا تحمید دربارهی کمال محامد به کار میرود. علی هذا کلمهی محمد به عنوان وصف به کسی اطلاق میشود که دارای محامد بوده باشد و تفعیل در آن به معنی کثرت است و این کلمهی مبارک چهار بار در قرآن به کار رفته است. به عنوان مثال: ((و ما محمد الاّ رسول قد خلت من قبله الرسل)) (آل عمران / 144). محمد هرچند اسم و علم آن حضرت است ولی بنابر صفاتی که حق تعالی برای آن حضرت در قرآن میشمارد و از جمله ((و انک لعلی خلق عظیم)) روشن میشود که در ذکر نام مبارک آن حضرت صفات محمودهاش ملحوظ است گرچه این نام به وسیلهی خانوادهاش در کودکی به وی نام گذاری شده است.
احمد: (و اذ قال عیسی ابن مریم .... و مبشراً برسول یأتی من بعدی اسمه احمد )) (صف / 6 ) . آیهی شریفه صریح است در این که حضرت عیسی آمدن حضرت رسول صلی الله علیه و آله را خبر داده .
ناگفته نماند ممکن است مراد از حمد در آیهی مذکور معنای وصفی باشد یعنی کسی که در ستودن خدا از دیگران برتر است و یا کسی که در ستوده بودن از دیگران بالاتر است . در این صورت حضرت عیسی علیه السلام از صفت آن حضرت نیز خبر داده است . و ممکن است مراد فقط اسم آن حضرت باشد ، چنانچه ((اسمه احمد)) قرینه آن است. در این صورت باید دانست که محمد و احمد هر دو از نامهای مشهور آن حضرت است.(15)
مرحوم فیض در صافی نقل کرده که از حضرت پرسیدند چرا شما احمد نام گرفتید فرمودند ((لِاَنّی فی السماء أحمد منی فی الارض)) چون من در آسمان احمد از خودم هستم در زمین. از این حدیث فهمیده میشود که معنای تفضیلی مراد است . این که حضرت فرمود من در آسمان احمدم در زمین. یعنی در آسمان حامدترم از زمین. و اگر به معنای محمود باشد یعنی در آسمان محمودترم از زمین (اهل آسمان بهتر من را میشناسند لذا بهتر حمد مرا میگویند) . به هر حال اگر به معنای حامد باشد که معنا واضح است. و اگر به معنای محمود باشد به این معنا نیست که محمود خدا باشم بلکه محمود پیش فرشتگان و دیگر مؤمنین هستم. زیرا فیضی که به دیگر موجودات میرسد از مجرای من میگذرد وگرنه من و مردمیکه به وسیلهی من هدایت میشوند و خود هدایت نعمت الهی هستند و حمد در مقابل نعمت است، لذا هم رسول و هم مردم و هم هدایت حامد خدا هستند.
پس اگر خداوند فرمود حضرت رسول صلی الله علیه و آله احمد است نه به این معنا که خدا او را حمد میکند.
و من الیل فتهجد به نافلة لک عسی أن یبعثک ربک مقاماً محموداً:
این مقام محمود به تعبیر علامه طباطبایی; مقامیاست که حمدش مطلق است نه مقید چون نفرمود محموداً للملائکه یا للنّاس و همچنین نفرمود محموداً فی الدنیا یا فی الاخرة .
محمود مطلق مقامیاست که هر نعمتی از خدا بخواهد به دیگری برسد از این مقام باید بگذرد که خود این مقام هم نعمتی است ازنعمتهای خداوند ، چه راجع به فرشتگان و چه راجع به انسانها ، چه راجع به دنیا و چه راجع به آخرت این مقام محمود غیر منی نه محمود من. چون پیامبر صلی الله علیه و آله و این مقام و این راهی که آن حضرت را به این مقام میرساند همه زیر پوشش فیض الهی است پس دیگر معنا ندارد که پیامبر صلی الله علیه و آله محمود خداوند باشد، زیرا اگر نماز شب انسان را به این مقام برساند ، هستی انسان ، دستور نماز شب و طی این طریق همه نعمتی هستند که خداوند آفریده و دیگر فرض ندارد که انسان محمود خداوند باشد . پس پیامبر محمود خداوند نیست بلکه محمود ماسوی الله است و مؤید این مطلب روایتی است که حضرت فرمودند لوای حمد دست من است. آدم و غیر او تحت لوای حمد من است واین لوای حمد در قیامت به نحو شفاعت ظهور پیدا میکند که همهی اولین و آخرین به شفاعت رسول خدا محتاجند حتی آنهائی که در بهشتند یا در جهنمند از شفاعت برخوردارند.
اگر موجودی اولین خلق بود، قهراً دیگر موجودات از فیض او برخوردارند آن گاه این مقام میشود مقام محمود که همه این مقام را حمد را میکنند .
مشکور و محمود حقیقی
همراهی حمد با تسبیح
حمد توصیف است و خدای سبحان خود را از توصیف و اصفان از بنده گانش منزه دانسته و فرموده: (سبحان الله عما یصفون، الاّ عبادالله المخلصین)(20) و در کلام مجیدش هیچ جا اطلاق را مقید نکرده و هیچ جا عبارتی نیاورده که حکایت کند حمد خدا را از غیر خدا، به جز عده ای از انبیاء مخلصش، که از آنان حکایت کرده که حمد خدا گفته اند. در خطابش به نوح7 گفته ((فقل الحمدلله الذی نجّانا من القوم الظالمین))(21) و از ابراهیم حکایت کرده که گفت (( الحمد لله الذی وهب لی علی الکبر اسماعیل و اسحاق))(22) و در چند جا از کلامش به رسول گرامیش فرموده که ((قل الحمدلله)) و از اهل بهشت یعنی پاک دلانیکه از کینه درونی و کلام بیهوده و فسادانگیز پاکند، نقل کرده که آخرین کلامشان حمد خداست و فرموده ((و آخر دعواهم أن الحمدلله رب العالمین))(23)
اما غیر از این موارد هر چند خدای تعالی حمد را از بسیاری از مخلوقات خود حکایت کرده و بلکه آن را به همه مخلوقاتش نسبت داده و فرموده: ((والملائکة یسبحون بحمد ربهم))(24) و نیز فرموده ((و یسبح الرعد بحمده))(25) و نیز در یک تعبیر جامع فرموده (( و ان شیء الاّ من شیء الاّ یسبح بحمده))(26) مگر این که همه جا خود را از حمد حامدان مگر آن عده که گفتیم، منزه میدارد، هر جا سخن از حمد حامدان کرده، حمد ایشان را با تسبیح جفت کرده، و بلکه تسبیح را اصل در حکایت قرار داده، و حمد را با آن ذکر کرده. اگر سؤال شود چرا خدا منزه از حمد حامدان است؟ و چرا نخست تسبیح را از ایشان حکایت کرده؟ میگوییم برای این که غیر خدای تعالی هیچ موجودی به افعال جمیل او، و به جمال و کمال افعالش احاطه ندارد، همچنانچه به جمیل صفاتش و اسماءش که جمال افعالش ناشی از جمال آن صفات و اسماء است ، احاطه ندارد همچنانچه خودش فرموده((و لا یحیطون به علماً))(27)
بنابراین مخلوق خدا به هر وصفی که او را بستاید، به همان مقدار به او و صفاتش احاطه یافته است و او را محدود به حدود دانسته و به آن تقدیر اندازه گیری کرده، و حال آن که خدای تعالی محدود به هیچ حدی نیست، نه خودش و نه صفاتش و اسماءش و نه جمال و کمال افعالش، پس اگر بخواهیم او را ستایش صحیح و بی اشکال کرده باشیم، باید قبلاً او را منزه از تحدید و تقدیر خود کنیم و اعلام بداریم که پروردگارا تو منزه از آنی که به تحدید و تقدیر فهم ما محدود شوی، همچنانچه خودش در این باره فرموده ((انّ الله یعلم و أنتم لا تعلمون))(28)
اما مخلصین از بندگان او ، آنان حمد خود را حمد خدا و وصف خود را وصف او قرار داده اند، برای این که خداوند ایشان را خالص برای خود کرده. پس روشن شد آن چه که ادب بندگی اقتضا دارد ، این است که بنده خدا پروردگار خود را به همان ثنائی ، ثنا گوید که خود خدا خود را بدان ستوده، و از آن تجاوز نکند. همچنانچه در حدیث مورد اتفاق شیعه و سنی از رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیده که در ثنای خود میگفت(29) ((لا احصی ثناء علیک، أنت کما أثنیت علی نفسک))
تغایر و وحدت حمد و تسبیح
((و قل الحمدلله الذی لم یتخذ ولداً و لم بکن له شریک فی الملک و لم یکن له ولی من الذل و کبّره تکبیرا))(30) به بیان دیگر افزون بر آن که کمال و جمال خدای سبحان قابل ستایش است، مقدس و منزه بودن او نیز جای حمد دارد. تحمید نه تنها از چنین گستره ای برخوردار است بلکه همهی مصادیق تسبیح و تهلیل و تکبیر را نیز شامل میشود. پس تسبیح ، تهلیل و تکبیر خدای سبحان همه از مصادیق تحمید و ستایش اوست. چنانچه در مقابل تحمید، تهلیل و تکبیر همه از مصادیق تسبیح خداوند است.
بیان مطلب این که؛ تسبیح، تحمید، تهلیل و تکبیر گرچه با هم اختلاف مفهمومیدارند ولی از وحدت مصداقی برخوردارند. یکی از شواهد این وحدت مصداقی آن است که به مجموع اینها در اذکار نماز به ((تسبیحات اربعه)) موسوم است. شاهد دیگر اقتران حمد و تسبیح در قرآن کریم است.
((و إن من شیء الاّ یسبح بحمده)) سومین شاهد روایاتی است که در تبیین ((الله اکبر)) آن را به تسبیح بازگردانده اند. نکتهی دیگر این که، چون محمود حقیقی هم مبدأ کمال و فیض است و هم منزه از نقص و عیب، پس اگر در موردی عنوان محممود به طور مطلق ذکر شد و قید خاصی نداشت، میتوان آن را بر معنای جامعی حمل کرد. از این رو ممکن است از آیهی ((و من الیل فتهجد به نافلة لک عسی أن یبعثک ربک مقاماً محموداً))(31) استفاده شود که انسان با تهجد و نماز شب نه تنها بالعرض مبدأ فیض میشود و خیر او به دیگران میرسد بلکه بالعرض از نقص نیز میرهد و در نزاهت از عیب نیز مظهر ((هوالحمید)) میشود. البته وصول انسان به کمال و رهائی او از نقص و عیب بالعرض است نه بالذات و محمود است نه مطلق و به عنوان آیت کمال و نزاهت الهی است ، نه جزء آن.(32)
فصل چهارم: نکاتی پیرامون حمد
اختصاص محمودیت به خدای سبحان با براهینی چند قابل اثبات است که در زیر به چند نمونه اشاره میشود:
برهان اول:
برهان دوم:
لازم است به این نکته نیز توجه شود که زیبایی کارهای خدا ، مطلق است، نه نسبی تا تنها نسبت به خداوند یا برخی اشیاء خوب و زیبا باشد. فعل خدا سراسر جمال و جمال او جمیل مطلق و کمال او کامل صرف است:
((و کل جمالک جمیل)) ((و کل کمالک کامل))(35) برخلاف کارهای نیک دیگران که نسبت به خود آنان خوب است، گرچه ممکن است برخی از آنها برای دیگران خوب نباشد.
برهان سوم:
برهان چهارم:
بخش دوم : انحصار حامدیّت
برهان اول:
برهان دوم:
بخش سوم: اهمیّت حمد الهی
1- تقدیم اسم جلاله ((الله)) بر حمد که ظاهر در حصر ستایش برای خداونداست، در حالی که دلالت جملهی ((الحمدالله)) بر حصر نیازمند به تقریب خاصی است.
2- تکرار علت ستایش . کلمهی ((رب العالمین)) در سورهی حمد علت اختصاص حمد به خداست. در آیهی سورهی ((جاثیه)) این علت تکرار شده، ابتدا به صورت مشروح ((رب السموات و الارض)) یاد شده، سپس به شکل جمع بندی ((رب العالمین)) آمده است؛ زیرا از اینکه ((رب الارض)) با واو عطف شده ((رب العالمین)) بدون واو آمده استفده میشود که منظور از سماوات و ارض همان عالمین ، یعنی مجموع ما سوی الله است.
امام سجاد علیه السلام فصل مقوّم انسان و ممیز آن از حیوان را حمد الهی معرفی کرده و میفرماید: ((لو حبس عن عباده معرفة حمده علی ما أبلاهم مِن مننه المتتابعة، و أسبغ علیهم من نعمه المتظاهرة، لتصرفوا فی مننه فلم یحمدوه و توَسَّعوا فی رزقه فلم یشکروه و لو کانوا کذلک لخرجوا من حدود الانسانیه إلی حد البهیمه))(41) اگر شناخت حمد خود را از بندگان خویش دریغ دارد و راه معرفت را بر آنان بندد چون آنان را برای امتحان، به احسانهای پی در پی و اعطای نعمتهای گوناگون مبتلا کرده ، به صرف نعمتهای الهی مشغول میشوند [و از منعم غافل میگردند] و او را ستایش نمیکنند و به تکثیرمان میپردازند و شکر رازق را به جا نمیآورند و اگر چنین شوند از حدود انسانیت خارج و به سر حد حیوانیت داخل شده اند.
بنابراین اگر کسی حامد نبوده یا تنها در حد زبان ، اهل حمد الهی بود، نه در عمل و قلب، از حدود انسانیت خارج شده و به مرز بهمیت رسیده است و همچون چهارپایان از نعمتها بهره میبرد ولی معرفت حمد الهی را ندارد. پس حمد الهی ملاک تمایز انسان از حیوان است و فصل اخیر انسان حامد بودن اوست.
حمد الهی در غالب ادعیه معصومان: در آغاز ذکر اسمای حسنای خدا و صفات جمال و جلال او و سرآغاز بیان نعمتهای مادی و معنوی خدا قرار گرفته است. این نکته نشان اهمیت حمد است که یک وجود سراسر فقر در مقابل آن کمال مطلق هر لحظه باید حامد او باشد هر چند نمیتوان آن گونه که باید و شاید حمد او را انجام داد. (42)
بخش چهارم: اقسام حمد
مقصود از حمد تشریعی حمدی است که از ناحیهی شرع تکلیف میشود و قهراًَ در آن اختیار شرط است یعین همهی صاحبان اراده به حمد الهی دعوت شده اند؛ عده ای خدا را ستایش میکنند و عده ای تمرد میورزند. نمونه دستور به حمد تشریعی این آیه دانست: ((و توکل علی الحیّ الذی لا یموت و سبح بحمده و کفی به بذنوب عباده خبیراً)) (فرقان / 58 ) و بر آن زنده که نمیمیرد توکل کن و به ستایش او تسبیح گوی؛ و همین بس که او به گناهان بندگانش آگاه است. امر به توکل و تحمید خدای سبحان که در این آیه آمده، ممکن است از سوی بعضی تخلف شود، زیرا در مدار تشریع است و دستور شتشریعی تخلف پذیر است.(43)
پی نوشت ها :
1- صحیفهی سجادیه دعای 1
2- بحار ج 90، ص 216
3- همان ، ج 90، ص 216
4- یونس ، آیه 10
5- قرشی، قاموس قرآن، ج 1، ص 172
6- مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج دوم ، ص 327
7- جوادی آملی، تسنیم ، ج 1، ص 327
8- طریحی، مجمع البحرین، ج 2، ص 543
9 - راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ص 256
10 - جوادی آملی، تسنیم ، ج 1 ، ص 326
-11 مصطفوی، التحقیق، ج 6، ص 120
12 - جوادی آملی، تسنیم ، ج 1 ، ص 326
13- مفاتیح الجنان، دعای عرفه
14- عبدالباقی ، المعجم الفهرس ، ص 217 و 218
15- قرشی، قاموس قرآن، ج 1 ، ص 172
16- بقره 158
17- اعراف، 43
18- جوادی آملی، تسنیم، ج 1 ، ص 326
19- قصص ، 70
20- صافات ، 160
21- مؤمنون 28
22- ابراهیم ، 39
23- یونس، 10
24- شوری، 5
25- رعد، 13
26- السراَء، 44
27- طه، 110
28- نحل ، 74
29- طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن ، ج 1، ص 19
30- سورهی اسراء: 111
31- اسراء:79
32- جوادی آملی، تسنیم، ج 1، ص 338
33- نحل:53
34- سجده:7
35- مفاتیح الجنان، دعای سحر ماه رمضان
36- انفال، 17
37- جوادی آملی، تسنیم، ج 1، ص 340
38- نهج ابلاغه، خطبه 192، بند 104
39- تسنیم، ج 1، ص 347
40- جاثیه، آیه 36
41- صحیفه سجادیه، دعای 1
42- جوادی آملی، توحید در قرآن، ص 536
43- همان، ص 538
فهرست منابع :
قرآن کریم
نهج البلاغه
صحیفه سجادیه
آشنائی با قرآن – مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، چاپ اول، قم، 1359
المعجم المفهرس، فؤاد عبدالباقی، انتشارات اسماعیلیان، چاپ اول، دی ماه 1369
التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، حسن مصطفوی، مرکز نشرآثار علامه مصطفوی، چاپ اول،تهران 1385
المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمد حسین طباطبائی، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ ششم، قم، 1379
تسنیم ، عبدالله جوادی آملی، مرکز نشر اسراء، چاپ هفتم ، قم، 1387
توحید در قرآن، عبدالله جوادی آملی، مرکز نشر اسراء، چاپ سوم، قم، 1386
مجمع البحرین، فخرالدین طریحی، مؤسسه تاریخ عربی، چاپ اول، بیروت، 1386
مفردات الفاظ قرآن، راغب اصفهانی
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}